مقررات انضباطی دانش آموزان

 

 

مقررات انضباطی دانش آموزان

1. وظایف دانش آموزان

ماده 58.دانش آموزان در دوران تحصیل موظفند موازین اسلامی و مقررات آموزش و پرورش را در اخلاق و رفتار خویش رعایت کنند که اهم آن‌ها به شرح زیر است:

1. رعایت شعائر دینی.

2. رعایت ادب و احترام نسبت به مدیر، معاون، معلمان، مربیان و دیگر کارکنان مدرسه.

3. رعایت حسن رفتار و اخلاق و همکاری با سایر دانش آموزان.

4. تلاش شایسته در تحصیل، رعایت مقررات آموزشی و تربیتی، انجام فرائض دینی و مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی مدرسه.

5. حضور به موقع در مدرسه و خروج از آن در پایان ساعات مقرر (حضور در مدرسه در غیر ساعات مقرر برای استفاده از زمین ورزش، آزمایشگاه، کتابخانه، فعالیت‌های پرورشی و . . . منوط به اجازه‌ی ولی دانش آموز و موافقت مدیر و به سرپرستی او یا یکی از کارکنان مدرسه مجاز خواهد بود).

6. حضور مرتب در مدرسه و کلاس درس در تمام مدتی که مدرسه رسماً دایر است.

7. رعایت بهداشت و نظافت فردی و همکاری با دانش آموزان دیگر و مسئولین مربوط در پاکیزه نگه داشتن فضای مدرسه.

8. استفاده از لباس، کفش، جوراب ساده و مناسب و اصلاح موی سر متناسب با شئون دانش آموزی .

9. خودداری از به کار بردن وسایل تجملی و آرایشی و پرهیز از همراه آوردن اشیای گرانبها و وسایل غیرمرتبط با امور تحصیلی به مدرسه(تلفن همراه ، تبلت ، سی دی و فلش مموری با محتوای غیر درسی ، عکس و کتاب های نامناسب ).

10. خودداری از خرید و فروش به غیر از مواردی که در آیین‌نامه شرکت تعاونی دانش آموزی پیش‌بینی شده است.

11. مراقبت از وسایل شخصی و اهتمام در حفظ و نگهداری اموال، تجهیزات و ساختمان مدرسه (چنانچه دانش آموزی به وسایل و ساختمان مدرسه یا سایر دانش آموزان خسارت وارد آورد، باید خسارت وارده توسط دانش آموز یا ولی وی جبران شود).

 

 

شورای تربیتی دبستان پسرانه شاهد

داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون

 

داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون

 

گوهر شاد  یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند .

 

به همه کارگران ومعماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بدزبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. و اخلاق اسلامى و یاد خدا رارعایت کنید . او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب وعلوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم ..

 

گوهرشاد هرروز به سرکشی کارگران به مسجد می رفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که  بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود کهبه سر کار نمی رفت0 و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت..

 

چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر می شد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشادبرساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. اوموضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرازودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.


جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت ومشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج ووصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگرتو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا باعشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد  نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز اومعشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام می گیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و اوباعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم .